تُ رنج

تُ رنج

ترنج مظلوم ترین شخصیت داستان یوسف مظلوم است...
تُ رنج

تُ رنج

ترنج مظلوم ترین شخصیت داستان یوسف مظلوم است...

گاهی بدم ...!!

گاهی بدم این را خودم هم خوب میدانم ...

اما تو خوبی و همیشه خوب میمانی....


پاییز با تمام ثمراتش یک سرنوشت رقم میزند...

زرد میکند ....

میخشکاند...

از ذروه به حضیض میکشاند و پست میکند...

زیر پای رهگذران پاییزی اش خش خش کنان خورد میشوند به کوچکترین ذره ...

خودشان هم در انتظار این چنین خورد شدنی نبوده اند...!


پاییز بلند هدف است ...

هیچ وقت بد برای ثمره هایش نمیخواهد ...

بعضی ها سهل الهدفند و بعضی نه...

انار زود به هدفش میرسد ...

برگهای زرد نه!




من هم ثمره ی پاییزم...هم سهل القیاد هم بعید!




پ.ن: آرام  ِجانم هستی ؛جانم!

به اندازه ی تمام دوستت دارم ها؛)


فقط برای آرام جانم مینویسم!



هی...تو....تمایزت را بفهم به جان دوست داشتن هایت!

کثیر یدوم!!

از عشق نمیگم....عشق روش بحثه ومعلوم نیس در اصل چی هس!!

اما از دوست داشتن میگم...

که به قول دکتر شریعتی از عشق خیلی برتره!

من دلیل این نظر دکتر شریعتی رو تو چن تا چیز میدونم ....از جمله اینکه آدم عاشق معلوم الحال نیس ...معلوم المقصد نیس...

یا همچین چیزایی...

حتا عاشقای مکتب واسوخت به فوش میکشن معشوقشونو....!!دیدم که میگم...خو اگه عاشقشی ...چرا روانی بازی درمیاری.....

از همینجا اجازه میدم  هرکی که وضعیت بالا رو داشت بهش بگید عاشق !

حالا ولش کنیم...

دوست داشتن ...

دوست داشتن مثه عشق سر دیگه ش نفرت نیست...

"که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست" میشه تعریف خوبی باشه برا دوس داشتن....

....

اما نکته ی اصلی حرفام اینجاست که ....

تا تجربه نشه درک نمیشه!تمام! یکفی به مدعا!

....

از ده آبان تا امروز ....نه تا الان...الان....

حدود سه ماه میگذره که دارم تجربه میکنم دوست داشتن یه عادمو...

عادم لایق!

لایقِ دوست داشته شدن!

لایقِ دوست داشته شدن از سمت حسنا!

....

خیلی حس خوبیه که با یه عادمی که دوست داری تا عاخر عمر باشی...

فکر کردن به این قضیه آرزوی هرکسی میتونه باشه....




پ.ن1:میخواستم ببینم یه مطلب متفاوت میتونم بذارم یا نه!

پ.ن2:یه رفیق دارم تا دیروز داشتم بهش مشاوره میدادم با شوهرش رفیق شه!حالا اومده بود یه حرفایی میزد که مجبور شدم بهش بگم "قلیل یدوم خیر من کثیر لا یدوم"!!:دی....هرچن منو حمید کثیر یدوم یم...اینجوری گفتم چش نخوریم!

پ.ن3:خر!؛دی

پ.ن4:علمای علم روانشناسی ثابت کرده اند که فقدان عشق بین پدر و مادر میتواند زمینه ساز بروز اختلالات روانی ای همچون پارانویید و اسکیزوئید در کودکان شود!

 


اَحلی من العَسَل...

حکم کودکی را دارم...

....

انقدر پا میکوبم...

تا به من بدهند آنچه میخواهم را...

...

بدون اینکه حتی فرضش را هم بکنم ...

در دستانم میبینم آنچه را که دادنی و خواستنی بوده است...

....

دستپاچه میشوم...

هول میکنم...

حتی از دستانم می افتد....

خاکی میشود ...

برش میدارم...

در دستانم آنقدر خیره نگاهش میکنم....که سیر شوم-زهی خیال باطل!-

.....

ناگاه برایم سوال میشود انقدررر میخواستی اش....

حالا؟؟؟؟!!!

....

بلد نیستم چه کارش کنم!

...

فقط...

در دستانم...

مثل جسم داغ !ازین دست به آن دست...

خیره خیره...

می افتد...

برش میدارم...

بویش میکنم...

بوسش میکنم...

و دوباره تکرار میشود...!!




پ.ن:

این متن ادبی نبود....زندگی من و حمیدرضا بود!


پ.ن:

هروقت از هرکس تعریف کردم...اشتبا گرفته !...حمید رو اونقدر شناختم که خودشو و منو اشتبا نگیره!!


عقد...

همیشه آدم فک میکنه مرگ برا بقیه ست...

ینی همیشه اون شرایطو برای خودش دور میبینه...

ینی هیچ وقت اون شرایطو برای خودش نمیتونه تصور کنه...

...

عقد هم همینه!

آدم همیشه فک میکنه برا بقیه ست...

همیشه فک میکنه این بقیه ن که عقد میکنن!!



پ.ن:

:|


پ.ن:

تشبیه مزخرفی بود ....ولی خداوکیلی قبول کن وجه تشابه داشت!



پ.ن:

بودنت باعث ارامشه مه...

سینه به سینه...

همیشه عشق...

مهر...

محبت ...

دوست داشتن...

فقط در سینه ی آدمی ...

نفوذ میکندو همچون سرطان تمامی وجود آدمی را فرا میگیرد...

اما...

راه انتقالش از همان مبدا ...همان سینه است!


سینه به سینه...!!!!

...

...

وقتی در آغوشم گرفتی ...

سکر بودن در آغوشت...

خاطرم را گرفت ...

که حدیث نفس کرده بودم..."یادت باشد ...که سینه ات و محتویاتش برای خودت بماند!"

...

در آغوشم گرفتی...

راه سرایت...

سینه به سینه...

منتقل شد ...

...

...

حالا باید تمام تاریخ ...

این عشقی که سینه به سینه منتقل شد...

با خودش به یدک بکشد...

...

...


پ.ن:

اگر یوسف زلیخا را به آغوش میکشید...شاید داستان یوسف و زلیخا را جور دیگری سینه به سینه ! نقل میکردیم...


پ.ن:

اگر تو قول بدهی که فقط من کسی باشم که به آغوش میگیری اش....دور ِ عشقی جذابی بینمان پیش می آید...از سینه ی من به سینه ی تو و بالعکس!این مهر رفت و آمد میکند....آه...