تُ رنج

تُ رنج

ترنج مظلوم ترین شخصیت داستان یوسف مظلوم است...
تُ رنج

تُ رنج

ترنج مظلوم ترین شخصیت داستان یوسف مظلوم است...

رشته ی کلامم پاره شد...

گاهی اوقات بدیهیات آنقدر بدیهی هستند ...

آدمی از پرداختن به آنها عقب افتاده...

....

....

بدیهی تر از این که تو انسانی؟

بدیهی تر از این که هر انسانی ضعف ها و قوت هایی دارد؟

و بدیهی تر ازاین که انسان باید خود به ما هو خودش! باشد؟

...

...

نیمی از مشکلات روزمره مان این است

که چون خودمان ـبه همان معنای به ما هوـ نیستیم...

زمین میخوریم...

...

...

بدیهی تر از این که هر کس با هرچیزی آشنا تر باشد بهتر انجامش میدهد و بالعکس؟

و بدیهی تر از این که هرکس به خودش آشنا تر است؟

...

...

وقتی کس دیگر باشی یعنی...

برای دیگران زندگی میکنی...

یعنی...

تلاش میکنی اینگونه خودت را به دوست داشته تر شدن بفروشی!!

 چیزی که هیچ گاه اثبات نخواهد شد....


....

...

گاهی حتا مسیر بازگشت به خودت را یادت میرود...

مثل رشته ی کلامی که پاره شده باشد!!!!



حجابی درست شده از دیگران که همچون برقه ای پیشانی خود بودن مارا پوشانده!!


به قول حافظ:

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز!




پ.ن: از سرخیو آگوئرو متنفرمممم:-D:P


بصیر واقعی...

بی اختیار ترین حس در پوشش اختیارت....

به نحوی احسن که به جبر نرود ....

چگونه میتوان حل کرد این نقیض را ...

جبری که به اختیار میرود و اختیاری که اگر جبری را اختیارا برایش بگزینیم ایمن میمانیم از جمیع اختیارات انسانی مان...

بزرگترین اختیار ما و ایمن ترین و احسن آنها اختیار به انتخاب جبر است....

.

.

.

.

چه حس خووووب رها شدنی در پناه....

افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد


پ.ن:

خدایا به قول آقامون ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین...